آثار: هایکو، شعر ژاپنی

سوْگی

راهِ كوهستانی:
غازهای وحشی در ابرها
     و آوازِ اردك‌‌‌های كاكُلی در دره‌ی تنگ.

[پنداری كوره‌‌‌ راهِ كوهستانی این احساس را در آدمی بوجود می‌‌‌آورد كه در فاصله‌‌‌یی یكسان از آسمان و زمین ایستاده ‌‌‌است: نه زمینی زمینی است، و نه آسمانی آسمانی. یا در این نقطه می‌‌‌تواند پیوند مشهودی میان زمین و آسمان باشد. به سخن دیگر: این پیوند جاودانه ‌‌‌است، گیرم برای درك آن می‌‌‌باید به نقطه‌‌‌یی در میان راه صعود كرد.]

ادامه‌ی مطلب »

سوْكان

سال به پایان می‏رسد. هیچ‏كس چیزی به من نمی‏دهد امشب. در پایان سال، به خانه‏ی خالی خود نگاه كرد و این هایكوُ را نوشت. بسا كه از سرما افسرده ‏باشی، امّا خود را به آتش گرم ‏مكن بودای برفین! [كودكان، به برف، تندیسی از بودا ساخته‏اند. بودا، فرزانگی است و برف، پاكی. تن عریان است و پوشش می‏طلبد، گرسنه است …

ادامه‌ی مطلب »

موری‏تاكه و دیگران

موری‌‌‌‌‌‌‌تاكه

بیدهای سبز
ابروان را به رنگ می‌‌‌‌‌‌‌آرایند
     بر پیشانی تپه.
 
بوی دل‌‌‌‌‌‌‌انگیز
چندان كه در مشام است
     در گل نیست.
 
گلبرگِ فرو افتاده آیا
به شاخه‌‌‌‌‌‌‌اش باز می‌‌‌‌‌‌‌تواند جَست؟
     نه، پروانه‌‌‌‌‌‌‌یی بود آن.

شعر مرگ او:

عمرم،
امروز شاید پدیدار شود
     چون نیلوفر، افسوس!

ادامه‌ی مطلب »

باشو: بركه‏‌ی كهن


بِركه‌‌‌ی كهن، آه!
جهیدنِ غوكی. ـــ
     صدای آب.

می‌‌‌گویند پیش از باشوْ هایكوُ صرفاً بازی با كلمه بود و عمق‌‌‌اش از بیان یك نكته‌‌‌ی ظریف درنمی‌‌‌گذشت. امّا باشوْ با بیان «بِركه‌‌‌ی كهن» جنبش نوی به هایكوُ داد. داستان این هایكوُ چنین است: زمانی باشوْ از بوُچّوْ تعلیم ذِن می‌‌‌گرفت. روزی استاد به دیدارش آمد و پرسید، «این روزها پیشرفتی كرده‌‌‌ای؟» باشوْ گفت، «خزه پس از باران اخیر سبزتر از پیش شده ‌‌‌است.»

ادامه‌ی مطلب »

هایكوُی باشوْ

برگِ موز در رهگذارِ باد.
از لاوك، باران را
     می‌‌شنوم، شب.
 
با عطرِ آلو
به‌‌ ناگاه برمی‌‌دمد آفتاب.
     كوره ‌‌راهِ كوهستانی.

این«به‌‌ناگاه» اشاره ‌‌است به حالت جان شاعر، نه به ‌‌ناگاه ‌‌برآمدن خورشید. دو حس بویایی و شنوایی در یك زمان تحریك شده‌‌اند، و باشوْ گفتی آفتاب را بویید و بوی شكوفه‌‌های آلو را دید.

ادامه‌ی مطلب »