دوست نازنين: با عميق‌‏ترين سلام قلبى


دهكـده ـ

ششم تيرماه ۱۳۷۷

 

دوست نازنين، با عميق‌‏ترين سلام قلبى .

يك ساعت پيش ـ چهار بعد از ظهرـ نامه‌‏ات رسيد وچنان‌‏كه خواسته‏‌اى بى‌‏درنگ مشغول نوشتن جوابت شده‏‌ام. در مورد فعاليت‏‌هايت يك ‏قلم بايد عرض‏ كنم خسته‏ نباشى و توفيق يارت ‏باد!
در باب سفر من به ‏سوئد كه ‏تأكيدهاى مكرر فرموده‏‌اى بايد عرض ‏كنم زياد به‌‏اش خوش‏بين نباش . يكى به‏ اين دليل كه ‏هنوز چلاق و يك لنگه پا هستم و سفر در اين‌‏چنين شرايطى زياد مطلوب نيست و ديگر آن‌‏كه نمى‏‌خواهم كسى بگويد به‏ بوى حلوا لنگان ‏لنگان رنج سفر به ‏دوش مى‌‏كشم .

***

در موضوع سفر نويسنده‏‌گان غربى من صد در صد با نظريات‌‏ات كه‏ نوشته‌‏اى موافقم.

خلاصه‌‏ى نظريات و پيشنهادات تو ـ كه‏ نوشته‏‌اى “پذيرفته ‏شد” ـ به‏ طور خلاصه اين است:

۱. هيأت از طرف PEN بين‌‏المللى به ‏ايران بيايد و نه ‏فقط از طرف پن امريكا، و آن هم پس‏ از تصميم‌گيرى‌‏ى نهائى در هلسينكى در ماه سپتامبر .
۲. اعضاى هيأت امريكائى و اروپائى و جهان ‏سومى باشد .
۳. خانم كارن «پن امريكا» با من «شاملو» تماس‏ بگيرد .(*)

  • * ـ آيا منظور اين ‏است ‏كه “فقط” با من در تماس ‏باشد ؟ (درصورت مثبت بودن جواب‏‌ات بايد عرض‏ كنم كه‏ ايشان از همان ابتدا با آقاى شايگان هم درتماس بودند ). ضمنا مطلقا مشخص ‏نشده‌‏است تماس ما چه‏ هدفى را تعقيب خواهد كرد ( زيرا در صورتى‌‏كه (۱) موضوعات در هلسينكى و از طريق پن بين‏‌المللى تعقيب ‏بشود ، ديگر موضوع تماس من و آن خانم چه مى‌‏تواند باشد ؟ )

۴. موضوع سفر هيأت، «آشنائى با فرهنگ معاصر ايران» باشد نه ‏بحث ‏و گفت و گوى فرهنگى كه درحرف‏‌هاى كلينتون و خاتمى آمده‏‌است .(*)

  • * ـ جمله‌‏ى بالا عين نوشته‏‌ى خودت‏ است و مسلما منظورت «گفت ‏وگوى سياسى» بوده نه «گفت وگوى فرهنگى». ـ و در اين صورت تمام زورى كه حضرتت زده‌‏است تا ثابت كند هدف هيأت هدفى ديپلماتيك است بر باد مى‌‏رود .

۵. در ايران هيأتى ‏از نويسنده‏‌گان به ‏انتخاب جناب‏عالى (= يعنى بنده‏ كه ‏شاملو باشم) مسئول تنظيم برنامه باشد .(*)

  • * ـ ولى ‏دوست ‏عزيز ، من ‏كه ‏تا اين‌‏دم به ‏كلى از پيشنهاد تو بى‌‏خبر بودم (چون‏ در آن صورت‏ فورى ‏ازش منصرفت ‏مى‏‌كردم) درصحبت تلفنى باخانم كارن‏ كنلى ـ مسئول طرح سفر ـ وضع نامساعد جسمى‏‌ام‏ را بهانه ‏كردم و موضوع عدم دست‏رسى‏ى خود به ‏همكاران نويسنده‌‏ام را پيش‏ كشيدم و مسئوليت تنظيم برنامه‏‌ى سفر آن‏‌ها را هم از خودم سلب‏ كردم . ما مطلقا در وضعى ‏نيستيم كه‏ بتوانيم در اين ‏زمينه مسئوليت ى‏بپذيريم چون اولا آن‌‏ها خودشان ‏بايد موقعيت سياسى‏ى ما را درك ‏كنند . ثانيا درحالى ‏كه ‏آن‏‌ها خودشان معترفند كه ‏ارتباطات ى‏دارند مگر ما بيماريم كه خودمان را بيندازيم وسط ؟ من بيمارم و ، خلاص ! و اينى كه نوشته‌‏اى به‌‏ات گفته‌‏اند خانم كارن مستقيما با من درتماس ‏است و من به ‏ايشان گفته‌‏ام كه مشغول تدارك هيأت ايرانى هستم به‏ كلى‏ نامربوط است . ضمنا از آخرين ‏تماس تلفنى‌ى ‏خانم كارن با من‏ هم خيلى ‏گذشته و ايشان ديگر بامن تماسى‏ نگرفته . خودم‏ گمان‏ مى‌‏كنم خانم كارن كاملا مقصود مرا از اين شانه ‏خالى‌‏كردن دريافته‏ باشد ، چون آخرين حرف‏‌اش اين‏ بود كه‏ آيا دست كم مى‌‏پذيرم مهمانان محترم با من ديدارى داشته‏ باشند ؟ ـ كه‏ حتما خودت‏ مى‏‌توانى دقيقا بدانى چه جوابى ممكن ‏است از من گرفته ‏باشد . جواب من اين‏ بود كه : « البته كه مى‏‌توانند . قدم‏شان هم روى چشم !»

 

اما حالا دريغ مى‏‌خورم كه‏ چرا اين نكته ‏را به ‏شرايط ديدار اضافه ‏نكردم كه‏ موضوع را حتما بايد قبلا دربرنامه‏‌هاشان اعلام كنند . مگر ما حرف‏ و گفت محرمانه‏‌ئى با آن‌‏ها داريم ؟ يا مگر ديدارمان سياسى‏ است ؟

ضمنا اين را هم نگفته نگذاشته ‏باشم ‏كه تماس من با خانم كارن تلفنى ‏بود و نه از طريق آن سه ‏ايرانى كه ‏من نمى‌‏دانم منظورت كى‏‌هاست ( و نوشته‌‏اى كه در امريكا با PEN در تماس‏‌اند ) ، ولى آقاى شايگان در جريان اين گفت‏ وگوها بوده‌ ‏است و حالا هم به ‏نظرم همه‌‏ى امور را راسا به‏ كف با كفايت خود گرفته . ـ اين موضوعى‌ ‏است كه تو جوابش را مؤكدا از من خواسته ‏بودى . ولى من هرچه‏ كردم از يك موضوع عمده سر در نياوردم :

اين عين يكى ‏از جملات نامه‏‌ى تو است:

«چند وقت پيش به‏ من ‏اطلاع ‏دادند كه با پيش‏نهادم موافقت ‏شده و از من خواستند در انتخاب هيأت ايرانى به ‏آن‏‌ها كومك ‏كنم .» ( ص ۴ نامه )

در صفحه‌ى پيش‏ از آن هم نوشته‏‌اى: «پس‏ از بحث با مقامات PEN اروپا و امريكا بالاخره پيش‏نهاد بنده پذيرفته ‏شد.»

و آن‌‏وقت چندبار از من ‏خواسته‌‏اى تو را تأييد كنم تا بتوانى كارها را پيش‏ ببرى! حقيقت‏‌اش، من از اين موضوعات متناقض سر در نياوردم .

نوشته‌‏اى «درباره‏‌ى تركيب هيأت ايرانى كه تنظيم برنامه ‏را برعهده خواهد گرفت نگرانى» ـ خب ، حالا چه ‏نگران ‏باشى چه‏ نباشى آن‏‌ها دارند جريان را به ‏آن ‏شكل كه دل‏شان مى‏‌خواهد پيش‏ مى‌‏برند و تمام سعى‏‌شان كنار زدن توست !

(۲)

ضمنا از خواست‌ه‏اى -خودم-‏ به PEN بگويم : «هيأت بايد بين‌‏المللى باشد و از سوى PEN بين‏‌المللى اعزام بشود» و باقى‌‏ى قضايا… ـ و اين درحالى‌‏است كه قبلا نوشته‌‏اى همه‌‏ى اين پيش‏نهادها پذيرفته ‏شده ! ـ فكر مى‏‌كنم خودت را بيش‏ از حد لزوم خسته ‏كرده‌‏اى .

تازه با ترتيباتى كه عرض شد ، يعنى حالا كه ديگر آن خانم رابطه‏‌اش بامن قطع شده و ارتباط بى‌‏مقدمه‌‏ى مجدد هم نه ‏منطقى و نه ‏خوش‏‌آيند است در اين موارد چه كارى از من برمى‏‌آيد كه ‏ضمنا صورت ناخوشى هم نداشته ‏باشد؟ خودت نمى‌‏توانى اين مشكلات را ـ البته اگر واقعا بشود مشكل ‏به ‏حساب ‏آورد ـ حل‏ كنى ؟
تو آن‌‏جا نشسته‌‏اى و مدام ذكرت اين ‏شده كه‏ اين مسأله سياسى‏ است و آن مسأله سياسى ‏است و نويسنده برتر ازاين مسائل ‏است ، و “دوستان با ما دشمن” همه‏ چيز را سياسى ديده‌‏اند و همه ‏چيز را سياسى‏ كرده‌‏اند و دارند همه‏ جا براى‏ تو مى‌‏زنند و زير پايت ‏را جارو مى‏‌كنند . و اصلا چرا خودت ‏را زودتر به‏ تهران‏ نمى‌‏رسانى ؟ اصلا حالا موضوع تأييد حضرت‏‌ات ديگر چه ‏صيغه‏‌ئى ‏است كه‏ نوشته‌‏اى « اگر به ‏بنده اعتماد داريد بنده ‏را تأييد بفرمائيد»؟ مگر آن‏‌ها به‏ تو اعتماد ندارند ؟ و مگر اصلا چه ‏لازم ‏است آن‏‌ها به ‏تو اعتماد داشته ‏باشند ؟ مگر مى‏‌خواهى با دخترشان ازدواج‏ كنى ؟ از همه‌‏ى اين‌‏ها گذشته چه پيش‏ آمده كه ‏آن‌‏ها به ‏من اعتماد ورچسانده‌‏اند ولى‏ به‏ تو كه‏ پرونده‏‌ات جلو چشم عالم‏ و آدم باز است اعتماد ندارند؟ كل اين‏ قضيه بهانه به‏ نظرت نمى‌‏آيد ؟ـ والله من‏‌كه عقلم ‏قد نمى‌‏دهد . حالا اگر به ‏هر دليلى اين ‏تأييد بى‏‌دليل لازم‏ باشد ، آيا نمى‌‏شود موضوع را مثلا با ترجمه‏ و ارائه‏‌ى‏ همين ‏نامه به‏ نحوى فيصله‏ بدهى ؟ ـ فكرنمى‏‌كنى قضيه‏ دارد يك‏‌خرده خنده‏‌دار از آب درمى‌‏آيد ؟

***

در موضوع اسامى‏‌ى آن پنج نفر … من چنان‌‏كه بالاترعرض‏ شد هيچ‌‏كس را در نظر ندارم . اگر بگويم هركدام از جماعت كانونى پس پشت خرقه‏‌يى پنهان‏‌اند و چيزى توى خيالات‌‏شان پنهان ‏است كه رو نمى‌‏كنند فحش عالم‏ را نثارم نمى‌‏كنى ؟ اين طرف فقط يك على‏‌رضا براى ‏‌ما مانده كه‏ او هم عضو كانون ‏نيست . ديگركى واقعا ؟ على و حوض‌‏اش ؟ به‏ كى مى‌‏شود اين‏ را گفت ؟
نه! شايد خودت بتوانى كسانى ‏را نام‏ ببرى . من‏‌يكى ديگر جرات پدرم‏ هم نيست به ‏هيچ كدام‏شان اعتماد كنم . و تازه ، درحالى‌‏ كه مخالفان‏ آماده‌‏اند به ‏هر كه ‏نام‏ ببرى هزار جور وصله ‏بچسبانند چه‏ داعى ‏دارد چنين ‏كارى‏ بكنيم و بدون ‏اين‏كه‏ لازم ‏باشد اسباب ‏بدنامى‌‏ى اين ‏و آن بشويم ؟ من گمان ‏مى‌‏كنم و بل‏كه يقين ‏دارم بهتر است ما به ‏همين نقطه‏ نظر خودت (كه نويسنده بايد مستقل ‏از دولت‌‏ها بماند) بچسبيم و فقط مواظب ‏باشيم دامن‌‏مان‏ به‏ هيچ ‏ترتيبى به‏ سياست و نجاست آلوده نشود ، كه خوشبختانه خودت نوشته‏‌اى كه نويسنده‏‌گان بزرگ اروپا هم همين نظرتو را عنوان ( يا قبول ) كرده‏‌اند .ـ پس ديگر بحث بر سر چيست ؟

***

پس اجازه‏ بده من نقطه ‏نظرهايم را برايت جمع‏‌بندى كنم : ـ

به ‏اعتقاد من در اين كه جناح خاتمى مى‏‌خواهد روابط ايران و امريكا را ترميم كند و جناح مخالف‌‏اش نمى‌‏خواهد ، بحثى نيست . من نمى‌‏دانم حق با كدام جناح است و تازه ، در صورت دانستن‌‏اش هم ، معتقدم اگر من ‏و تو يك‏پارچه آتش ‏مى‌‏شديم ‏نيز حتا قادر نبوديم خودمان ‏را خاكستر كنيم . ـ پس ديگر تمام اين حرف‏‌ها زايد است و همين‌‏قدر كه نگذاريم حرام‏زاده‌‏ها موضوع را سياسى ‏كنند جل ‏را از لهيب ‏آتش‏ نجات ‏داده‌‏ايم … والسلام !

من تا امروز ـ سه‏ شنبه ـ روى نامه‌‏ى تو فكركرده‏‌ام . از من پرسيده‏‌اى چه بايد (۳) بكنى و من آن‏‌قدرها متأسف ‏نيستم كه ‏بگويم : ـ جز آن‌چه خودت‏ كرده‏‌اى هيچى ‏نمى‌‏دانم !

دست ‏گرمت را مى‏‌فشارم و چهره‏‌ى مهربانت را مى‌‏بوسم و انتظار بازگشت‌‏ات را مى‌‏كشم تا اگر كارى ازمان بر آيد صد البته كوتاهى ‏نشود …

به ‏انتظارت نشسته‌‏ام .

سلام‏‌هاى قلبى‏‌ى مرا خدمت خانم ابلاغ ‏كن .

آيداى من به هر دوى شما سلام مى‏‌رساند .

 

دوست تو

احمد شاملو

درباره‌ی سایت رسمی احمد شاملو